زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
به زیر تیغم و این آخرین سلام من است سلام من به حسینی که او امام من است سـلام مـن بـه مــرادم بـه سـیــدالـشـهـدا که مـقـتـدای من و شاهـد قـیـام من است حسین! ای شده موسی به حرمت تو کلیم که شور عشق تو شیرینی کلام من است چگونه صبر کنم در غـیاب حضرت تو که بیحضور تو این زندگی حرام من است اگرچه دورم از آن آستان، دلم با توست که ذکر خیر تو کار علیالـدّوام من است غروبم از غم غربت اگر چه لبریز است خوشم که عطر وصال تو در مشام من است مـرا بـه مـژدۀ دیـدار تو امـیـدی نـیـست غــم جـدایـی تـو هـمـدم مـدام مـن اسـت مگر که شهد شهـادت به جام من ریزند که در فراق تو چندیست تلخ، کام من است به راه عـشق تو من دومـین فـدایـیام و سفیر خاص توأم، این صدای عام من است به مـتن دفـتـر فـضـل مـجـاهـدان بـنگـر که در وفای تو سرلوحهاش به نام من است تـویی مــنـادی صـوت عــدالـت انـسـان که بازتـاب تو، فـریـاد نـاتـمام من است چراغ زنـدگـی من عـقـیده است و جهاد حسینیام من و این مذهب و مرام من است وجـود پـاک تو را چـشـم زخـم تا نـرسد دعا به حضرت تو کار صبح و شام من است مباش راهی کوفه به شوق دعوت خلق! در آخرین نفس این آخرین پیام من است بگـو که شـهـد شـهـادت مـرا گـوارا بـاد در این محیط که زهر ستم به جام من است خوشم که بر سر عشقت سرم رود بر باد سـر بـریـدۀ مـن پـرچـم قـیـام مـن اسـت من این چکامه سرودم که مسلم بن عقیل ز روی لطف بگوید «شفق» غلام من است |